منشی مدیر
دل نوشته های من
روزها از پی هم میگذرد پروردگارمان را فراموش نکنیم

- هنوز نه یعنی قیمت خونه ها خیلی متفاوته یه خونه رو به من سه باز نشون دادن هر سه بارم قیمتش با دفعه قبل فرق داشت. فکرمیکنم فهمیدن من وارد نیستم
- عمو جون میخواد از اقای فرهنگ خواهش کنم یه خونه براتون پیدا کنه؟
- اگر این کارو کنی که خیلی خوبه.
- وقتی اقای فرهنگ از مسافرت برگشت باهاش صحبت میکنم حالا کجا مد نظرتونه؟
- هر چی به شما نزدیک تر بهتر
- از این که اینقدر به فکر ما هستید ممنون و برخاستم که دستم را گرفت و گفت: کجا عزیزم؟
- الان برمیگردم
- میخوای بری دنبال رزا؟
- اخه این طرز برخورد شایسته شما نیست
- نباید بهش فشار بیاری اون خودش باید بیاد منو ببینه نه اینکه با زور و اجبار تو
- ولی هر چی باشه شما مهمون ماهستید.
- باشه از نظر من اشکالی نداره یه بار به خاطر من با رزا بدرفتاری نکنی ها؟ اون مادرته نباید کاری کنی که از دستت دلگیر بشه
- چشم عمو
- حالا بگو چرا این قدر سریع خونه رو عوض کردید. نگفته بودید قصد فروش دارید
- می دونید خیلی ناگهانی تصمیم گرفتیم بفروشیم
- نظر رزا بود؟
- نه من دیگه نمی خواستم اونجا زندگی کنم خیلی به مامان اصرار کردم که قبول کرد.
- نمی خوای علتش رو به من بگی؟
- همیشه چند تا از پسرای همسایه مزاحمم می شدند هر چی بهشون کم محلی میکردم دست بردار نبودن منم برای اینکه مشکلی پیش نیاد این تصمیم رو گرفتم.
- کار درستی کردی
- عمو جون یه سوالی ازتون بپرسم ناراحت نمی شید؟
- نه بپرس
- چرا شما تا حالا ازدواج نکردید؟
- من ازدواج کردم ولی عمر این ازدواج کوتاه بود
- جدا شدید؟
- اره ولی نه با طلاق با مرگ سوفیا از هم جدا شدیم.
- دوستش داشتید؟
- بعد از رزا تنها دختری بود که تونست پا به قلب من بذاره
- خیلی متاسفم عمو جون.
- خودتو ناراحت نکن هفده سال از مرگش میگذره
- چطوری این اتفاق افتاد.
- قبل از اینکه بتونه بچمون رو به دنیا بیاره خودش از دنیا رفت دخترمون هم پنج دقیقه بعد از مادرش از دنیا رفت.
بازوی او را فشردم و گفتم: اه عموی بیچاره ی من ظرف چند دقیقه دو تا از عزیزانتون رو از دست دادید.
- بعد از این اتفاق دیگه به فکر ازدواج نیوفتادم سوفیا به خاطر به دنیا اوردن بچه من از دینا رفت اگر من بچه نمی خواستم سوفیا نمی مرد می دونی هنوزم عذاب وجدان دارم.
این چه حرفیه اصلا شما مقصر نبودید شما که نمی دونستید سوفیا میخواد بمیره وگرنه محال بود از ش بچه بخواید. اخه مگه ممکنه ادمی به مهربونی شما دلش بخواد همسرش رو بکشه.شما نباید خودتون رو سرزنش کنید ای کاش کنجکاوی نکرده بودم.
لبخندی زد: ولی من الان یه دختر خوشگل ومهربون دارم که از قضا خیلی هم دوستش دارم
*************
نگاهی به الناز انداختم و گفتم:
- چه خبر خوش می گذره؟
-ا.........ی
- اهان ببخشید اگر ممکنه ترجمه اش کن
- یعنی بد نیست میگذره
- اقا منصور چطوره؟ بهتر شد؟
- مگه مریضه؟
- واه.. یعنی تو تاحالا نفهمیدی؟ بابا تو دیگه چه زنی هستی؟
- دوباره شروع نکن.
- مگه دروغ میگم. همه می رن زن میگیرن این طفلک بیچاره بی مادر هم رفته زن گرفته. اخ که این جیگرم براش کبابه.
خندید و گفت:
- بالاخره خونه جدید رو چیدید؟
- اره
- مامان اقای فرهنگ رو دیدی؟
- نه
- خیلی خانم و با شخصیته اینقدر اروم حرف میزنه که ادم نمی فهمه چی میگه.
قیافه ی متعجبی به خودم گرفتم و گفتم: نگو
الناز چپ چپ نگاهم کرد و حرفی نزد.
- چیه؟ پس چرا این طوری نگاهم میکنی یه بار خدایی نکرده بلایی سر چشمات میاری ها. حالا هی چش سفیدی کن. کم عیب و ایراد داره میخواد این یکی ام بهش اضافه نه . دیوونه که هست کر هم که هست کم مونده لوچ هم بشه. حالا ببین می تونی عضو افتخاری این جمعیت زنان مطلقه کشور بشی یا نه و از روی میز برخاستم و صندلی را روبروی الناز گذاشتم و گفتم: بینندگان عزیز توجهتون رو به این گزارش پزشکی جلب میکنم .... با عرض سلام خدمت بیندگان عزیز و همین وطورشما و به الناز نگاه کردم . در ابتدای عرایضم لازمه از شما که این برنامه اموزنده رو تهیه کردید تشکر کنم . بنده دکتر رمینا رسام هستم متخصص در زمینه کوری و کری و کچلی و لالی... قبل از هر چیزی من لازم میدونم انواع این بیماری ها رو برای بینندگان شرح بدم. کوری انواع مختلفی داره که عبارتند از: اخفش، بابا غوری...
الناز نگذاشت جمله ام را تکمیل کنم و گفت: وای که تو چقدر پررویی رمینا میشه انواع پررویی رو هم بگی؟
- البته جانم.. ولی نه توی این بحث....خوب حالا چون وقت کمه میرم سراغ مشکل خانم فرهنگ. نظر کارشناسی من اینه که یا خانم فرهنگ مبتلا به یکی از بیماری های حنجره شده یا دچار ضعف شنوایی هست که البته این دولی صائب تره.
- تا پرتت نکردم بیرون خودت برو
- و اما سخن اخر.....
از همه کسانی که این برنامه رو دیدن تقاضا میشود در صورت برخورد با ادمایی که مبتلا به دو نوع از این چهار نوع بیماری هستن لطفا هر چه سریعتر اون افراد رو به قبرستون ادمای اقساطی و قراضه تحویل بدن. در حال حاضر سه تا قبرستون اماده دریافت این ادما هستن پایگاه اول بولوار....
با بلند شدن الناز حرفم را نیمه کاره رها کردم و ازاتاق بیرون دویدم که با اقای فرهنگ برخورد کردم و تعادلم را از دست دادم که اقای فرهنگ میان زمین و هوا گرفتم و گفت: کسی دنبالت کرده؟
با خجالت خودم رو کنار کشیدم و گفتم: سلام
اقای فرهنگ در حالی که میخندیدگفت: سلام خوبی؟
- متشکر حال شما چطوره؟
- عالی..... خانم گلچین هستن؟
- بله و برای جواب دادن تلفن از مقابلش عبور کردم و با عجله وارد اتاقم شدم و گوشی را برداشتم وگفتم: بله
ادامه دارد....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 11 اسفند 1391برچسب:رمان , :: 1:11 :: نويسنده : شیدا

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته های من و آدرس takta.1369.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 70
بازدید کل : 5315
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1